|
دو شنبه 28 اسفند 1391برچسب:, :: 22:13 :: نويسنده : fatemeh
یکی هست تو قلبم که هرشب واسه اون مینویسم و اون خوابه نمیخوام بدونه واسه اونه که قلب من این همه بیتابه یه کاغذ یه خودکار دوباره شده همدم این دله دیوونه یه نامه که خیسه پر از اشکه و کسی بازم اونو نمیخونه یه روز همین جا توی اتاقم یه دفعه گفت داره میره چیزی نگفتم آخه نخواستم دلشو غصه بگیره گریه میکردم درو که می بست میدونستم که میمیرم اون عزیزم بود نمیتونستم جلوی راشو بگیرم میترسم یه روزی برسه که اونو نبینم بمیرم تنها خدایا کمک کن نمیخوام بدونه دارم جون میکنم اینجا سکوته اتاقو داره میشکنه تیک تاک ساعت رودیوار دوباره نمیخواد بشه باورمن که دیگه نمیاد انگار
![]()
دو شنبه 28 اسفند 1391برچسب:, :: 22:12 :: نويسنده : fatemeh
پشتتو بدوبدتر هی شنیدمو باورنکردم باورش عجیب همش درست بود درست میگفتن منه ساده به همه میگفتم عجیبه عجیب نبودیو دستتوخوندمو یه عمره آزگار به کنارتوموندمو حیف که عمرمو تلف میکردم یه عمربیخودی به عشق تو خوندمو پست ترازاونی بودی که فکر میکردم دلت یه جای دیگه بود حس میکردم به روت نزدم نمیخواستم بری نمیخواستم بشینی و هی بد بگی میگم برات مهم نیست چی به سرم میاد میگی بذار سیاه بشه روزگارش میگی بذار نباشه و فقط بره اصلا بذار بمیره بی خیالش گول چهره ی پاکتو خوردم درست همونی بودی که همه میگفتن انقدرقشنگی که منم نباشم خیلیها واسه داشتنت به پات بیوفتن تازه دارم میفهمم منو واسه چی خواستی باهمه دوروبریات جلومارو راستی برای تو میمردم روت قسم میخوردم انقدر عوض شدی که یهو جاخوردم
![]()
دو شنبه 28 اسفند 1391برچسب:, :: 22:10 :: نويسنده : fatemeh
وای به حاله من آخرم منوتنهاگذاشت،موقعه رفتن یکم دلهره داشت،نه بخاطره جدایی،ازاین میترسید نکنه دیربرسه پیشه یارجدیدش،آخرم تیرشو توچشمای من هدف گرفت،آخرم زهرش تو رگ های من جریان گرفت،آخرم خارشوتو دست های من فرو میکرد،آخرم داغشو روی دل من گذاشتو رفت،آخرم حسرت یه روز خوش رو تو زندگیم گذاشتو رفت،آخرم باغریبه دیدمشو البته نه واسه اون واسه من غریبه بود واسه اون یاره تازه بود،ازوقتی رفتی همه بهم میگن چته چراهمش کنج خونه ای چرا مثل دیوونه ها سردر گمی نکنه معتادشدی،اونا از حالو روزم بی خبرن نمیدونن که تورفتیو من اینجا دربدرم،همه میگن اون تورو گذاشتو رفت،همه میگن خودمون دیدیمش باچشامون همه میگن تو و اون همه میگن دیدنت باخوده اون،اونا چرت و پرت میگن بذار بگن،مهم اینکه من تورو خوب منم دیدیم توروباخوده اون،به همه دروغ میگم به چشام دروغ میگم به دلم دروغ میگم،به نفسام که عطرتو باهاش خو گرفته بود دروغ میگم،من دارم به خودمم دروغ میگم،به گلهای باغچمون گنجشک رودرختمون،راستی درخت یادت میاد یادگاری نوشتی تا آخرعمرت باهامی یادت میاد،وقتی رفت یه یادگار برام گذاشت عکس جدیدش بود اما تو عکس تنها نبوداون بارقیب نشسته بود راستش میخواستم عکستون رو ازوسط نصف بکنم خیلی سخت بود آخه دستت درست تو دستاش بود اگه میخواستم ببرم دست توهم باهاش میرفت راستش میخواستم عکستونو ازوسط نصف بکنم اما گفتم نکنه بفهمی ناراحت بشی،دستم بشکنه یه وقت من از این کارا بکنم،قابش کردم روی تاقچه گذاشتمش،هرکی بهم میگفت اون یکی کیه میگفتم،چی میگفتم حرفی نداشتم بزنم کاش کور میشدم اون نامه رو نمیدیدم اون نامه ای که اون واست نوشته بود نه یکبار صدبار خوندمش،یه وقت بهت بر نخوره اما باید بگم حرف دله فکر میکنم تو صحبت هاش یکم دروغ نوشته بود فکرنکنی بد بینما فکر نکن ازحسودیمه راستشو بگم از حسودیمه،بگذریم چیه تعجب میکنی آخه تو این ترانه دیگه نفرینت نمیکنم آخه من دوست دارم میدونم کاره بدیه میدونم حرفه چرتیه اما اگه یه روزدیگه هفت ماه دیگه یه سال دیگه اصلا هرچند وقته دیگه زبونم لال بشه گوش شیطون کربشه یارتون گذاشتو رفت من هنوز منتظرم فکرنکنی کینه دارم،خیال نکن ازت بدم میاد نه من هنوز منتظرم من ازهمون موقع که رفته بودی نامه ای ندیدم نامه ای نخوندم عکسی که بهم دادی چه قشنگ بود من توعکس به جز تو اون روی ماهه قشنگت که کسی رو ندیدم اصلا چرا وای به حاله من،من که میدونم یه روزی از همین روزا برمیگرده میادپیشم،الآن که اینجا نیست درست امایادت که باهامه ،همون یادشه که رفیقه غصه ها و بی کسی هامه،همون یادشه که مونس بدبختی هاو آوارگی هامه ولی بازمن به همینم راضیم پس وای به حاله من،وای به حاله من ![]()
شنبه 26 اسفند 1391برچسب:, :: 1:49 :: نويسنده : fatemeh
به خدا زوده زوده که بگی دیگه حرفی نمیمونه به خدا زوده واسه مردن این دله دیونه به خدا خیلی زوده به خدا سخته سخته که بخوام بمونم بی تو تو دنیا به خدا سخته سخته که بگی نبوده چیزی بین ما به خدا خیلی سخته دله تو راحت واسه همیشه گو بریدی ساده اونیکه اینجاست دلشو راحت به تو داده بگو یه خوابه بگو میمونی نرو میترسم بی تو میمیره آخه دله شکستم تو بری تو به خدا دیره می بینی به تو آخه اینجوری وابستم به خدا ظلمه میدونی که قلبتو هیچ موقعه نشکستم به خدا خیلی دیره به خدا بی تو این خونه واسم مثل زندون تنهایی به خدا تنهام این خوابه بگو نمیری بگو اینجایی به خدا خیلی تنهام ![]()
جمعه 25 اسفند 1391برچسب:, :: 22:16 :: نويسنده : fatemeh
هوا تو کردم دوباره بازم دلم تنگ برات اگر چه دوری از دلم هنوزم می میرم برات
امید من ،سنگ صبور باشه برو پیشم نیا بزار که تنها بسوزم تو غربت دلتنگیام
نه اینکه عاشق نباشم نه اینکه دوست ندارم می خوام تو اوج بی کسی سر روی شونت بزارم !
زخم زبون و صبر من باور بکن حدی داره یه قلب خالی از امید آخر سوزوندن نداره
منی که حتی گریه هام واسه تو تکراری شده تو حرف مردم و نزن نگو که جات خالی شده
نگاه سردت هنوزم با خنده هات زجرم میده حالا خودت منو به این در به دری عادت بده باور نداری هنوزم عشق تو داغونم کنه بخند به گریه های من شاید که آرومم کنه
.....
بهش بگین دغ میکنم دستش تو دستم نباشه تموم خاطراتمون نمک به زخمام میپاشه بهش بگین خاطره هاش آتیش به جونم میزنه آسمونم زمین بیاد بگین فقط مال منه
تو لحظه های بی کسی سهم من از تو دوریه اگه صدام در نمیاد دلتنگی و زوریه هر روز غروب دلتنگتم دوباره تنها میشینم هر وقت که بارون میباره تو رو کنارم میبینم
هر روز و هر شبم گناهه بدون فقط تو رو میخوام نگو که واست غریبه ام نگو که خوابت نمیاد بگو تو هم دوسم داری بگو که دلتنگم میشی من فقط از خدا میخوام دوباره مهربون بشی ![]()
جمعه 25 اسفند 1391برچسب:, :: 21:51 :: نويسنده : fatemeh
به این حسه شبیه عشق به نزدیکی بین ما به هرجمله به هرلبخند به حالوروزم این روزا میدونم اعتباری نیست یکی ازما یه روز میره یکیمون زنده میمونه یکیمون تنها میمیره به این لحظه به این حالت نمیتونم کنم عادت همش تقصیر تقدیره یکیمون آخرش میره به این احساس خوبی که همیشه وقتی تاریکه مثله حرم نفس هاته صمیمی گرم و نزدیکه به چشمایی که میبینن تو چشمام داره گم میشه به این آینده ی دور رو به این راهی که در پیشه به این که عاشقم هستی به حسی که تو قلبت هست میدونم اعتباری نیست میدونم دل نباید بست به این لحظه به این حالت نمیتونم کنم عادت همش تقصیر تقدیره یکیمون آخرش میره به این لحظه به این حالت نذارعشقم کنی عادت که ما تسلیم تقدیریم نه میمونیم نه میمیریم ![]()
جمعه 25 اسفند 1391برچسب:, :: 18:28 :: نويسنده : fatemeh
دیگه از مهربونی هات ازاین حس تو دل سردم اگرچه پیشمی اما تو رو یک عمره گم کردم اگررفتی نیار یادت چه قولایی به من دادی به فکرمن نباش اصلا برو عشقم تو آزادی همیشه بدرقت بودن همین چشمای مرطوبم برو هرجا بدونه من تو خوش باشی منم خوبم فقط میری یه کاری کن که انگار از خدامونه یه کاری کن بگن مردم که تقصیر دوتامونه اگر گفتن فلانی کو جواب مردمو داری بگو رفتم سفر اصلا بازم کن آبرو داری ولی ای کاش می فهمیدی چقدر حاله بدی دارم دوباره من نمیدونم باهات چه نسبتی دارم نه میتونم بگم حبسی نمیذارم رها باشی نه بامن فکرت آرومه نه میتونی جداباشی بهم خوبی نکن شاید بیوفتی از سرم ساده داره میگیرتت ازمن همونی که تورو داده چفدر بایدبمونم تا بشه عشقت فراموشم لباسم بوی تو میده دیگه حیفه نمیپوشم واسم عادت شده حتما که عطرت رو تنم باشه یاحتی بعده هر دعوا گناهت گردنم باشه دلم لک میزنه واست زمانی که ازم دوری ولی درخاطرم هستی دیگه اینجاشو مجبوری اگر حرف حرفه من باشه هنوزم مرد و مغرورم ولی میرم تو خوش با شی منم اینجاشو مجبورم ![]()
جمعه 25 اسفند 1391برچسب:, :: 17:33 :: نويسنده : fatemeh
سلام دوستان عزیزم خوبین؟ این وب جدیدمه به منم سربزنین نظرهم بدین. ممنون میشم. ![]()
![]() |